متن عاشقانه بلندوقتی تو باشی ؛ زندگی برایم زیباست ؛ عاشقی برایم با معناست !وقتی تو باشی ؛ قلبم بی آرزوست ، ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهایی !وقتی تو عزیز دلم باشی ؛ همدمم باشی ؛ سر پناهم باشی ؛ طلوع آفتاب برایم آغاز یک روز پر خاطره دیگر با تو است !تو هستی ، برای من هستی ، تا آخرش همه هستی ام هستی !!!حالا من هستم و یک عشق پاک در قلبم !وقتی تو باشی ؛ عشق در وجودم همیشه زنده است ، میتپد قلبم تنها برای تو و می گذرد لحظه ها به یاد تو و می ماند برای همیشه یک عشق جاودانه در قلب هایمان !وقتی تو گل من باشی ؛ باغچه خشک قلبم بهاری می شود ، این دل از عطر و بوی تو پر از محبت و صفا می شود !وقتی تو عشق من باشی ؛ این چشمها برای دیدن تو بی قرار و بی تاب می شود ، حضور تو در کنارم تنها آرزو می شود !وقتی تو همدمم باشی ؛ دیگر تنهایی با من بیگانه می شود ، غم و غصه های دنیا در قلبم فراری می شوند !تو باشی ؛ عزیز دلم باشی ؛ عشقم باشی ؛ دنیا برایمان بهشت همیشگی می شود !وقتی تو باشی ؛ وقتی تو همه زندگیم باشی ، این دل فدای قلب مهربانت می شود ، چشمهایم همیشه منتظر دیدن چهره ماهت می شود !وقتی تو باشی ؛ من نیز هستم ، زیرا تو درون قلبم هستی !پس با من باش ای عشق جاودانه ام ؛ بیا تا با هم بخوانیم ترانه عاشقانه ام را که برای تو سروده ام !ای تو که بی تو بودن برایم خواب همیشگی است !
متن بلند عاشقانهروزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمیبا تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنیهمچو یک رود که آرام میگذرد، عشق ما نیز آرام میگذردو تویی سرچشمه زلال این دل ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیستای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایتمیدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایتهوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهمدر دریای خاطره های به یادماندنیهمنفسمی،ای که با تو یک نفس عاشقمهمزبانمی،ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویمحرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت،که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواندچه با شوق میخوانم چشمانت راو چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم راگفتی دستهایم گرم است،گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده استهمه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،چقدر قلبت زیباست…چه بی انتهاست قصر عشق تو و منچه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ،در کنار تو ، تویی که برایم از همه چیز بالاتریو از همه کس عزیزتر
متن عاشقانه بسیار زیباحضور تو قلبم در میان گرمای حضورت پر از حرارت می شودو نفسم در آتشکده ی احساست به شماره می افتدحرف های پر از مهرت هدیه ایست پر از ارامشتا مرا توانی دهد در میان این همه شورتا با تو بودن را تاب آورم شروع شورش شور و شادیم دوستت دارملحظه ها در میان شور حضورت بی درنگ از پی هم می گذرند و خط پایان نزدیک و نزدیک تر میشود فرصت ها اندکند و مهر تو بسیار در چنین ظرف اندکی سیراب نمی شود عطش تشنگیم و سخت است از دریای تو نوشیدن و بی تاب نگشتن و چشم فرو بستن از این همه آرامش اما تقدیر مان چنین مقدر است و لحظه ی وداع آمدهتنها امید وصل توست که مرا تسکین می دهدبا خیالم لطافت واژه واژه هایت را لمس کردمو میان مهر نگاهت شناور گشتمنوای خوش و عطر آلود کلامتدلیل شکفتن و اوج گرفتن پروازم شد،به سوی آسمانی ترین لحظه های خوشبختیحضورت در کنارم نهایت آرزویمو بهانه ی برپایی شوری وصف ناشدنیوقتی من و تو خوشبختی ما بودن را فریاد می زنیم
متن عاشقانه ی جدیدکوچه ی دلم را برای عبور نگاهت آب و جارو کرده امدیگران با عبور لحظه ها می آیند و می روندو این چشمان توست که عبورش جاودانه استدر میهمانی لحظه های با تودستانت خالی بود اما نگاهت پر از شوق و قلبت پر از احساساز تو هیچ نمی خوام جز نیم نگاهی پر از شوق و احساستو گفتی خداحافظ من شنیدم به امید دیدارتو دل کندی از من و من دل بستم به توتو از کنارم رفتی اما خاطرت در قلبم حک شدچه قصه ی عجیبی است قصه ی عشقافسوس که زندگی فقط اندیشه های زیبا نیست
متن عاشقانه احساسی و بسیار زیباکمی بمان!کمی به من نگاه کن!نگاهت تنها دلیل آرامشم است!در چشمانم نگاه کندر این چشمان اشک آلودکه همیشه درپی رفتن توچشم انتظار به آمدنت بودحال که دوباره آمدی ؛چرا این چنین مرا از خود می رانی ؟چرا چشمانت را از من نگاه می داری؟دیگر تاب و توان سکوت ندارمحس فریاد در من به اوج رسیده استفریاد دوستت دارمِ صدایم را گوش کندرحالی که حرفی نمی زنمبه چشمانم نگاه کنحرفهایم را از نگاهم بخوانآیا چیزی هست که در آن ببینی؟آیا پاسخ دردهایم را در آن می یابی؟آری این نهایت حرفهای من استکه در چشمانم جمع شده استاین کلماتی است که زبانم یارای ادا کردن آن را نداشت و ندارداین سیل اشک های من نیستکه از چشمانم روان شده است،این تمام حرف های من استکه روزی به تو گفته بودم چه شد ؟مگر حرف هایم چه بود ؟چرا دوباره چشمانت را از من گرفتی؟مگر نگاهم تلخی رفتنت را با مرگ آرزوهام به تصویر نکشید؟مگر این نگاه خسته؛خسته از فریادهای بی فرجام ؛از روز های بی تو بودنو از بی دلیل بودن رفتنتو از نامهربانیت سخن نگفت؟مگر تصویر زیبای صورت خودت رادر آخرین باری که در چشمانم نگاه کردیو در آن به یادگار مانده است را ندیدی؟چه بود که صورتت از شرم گلگون شد؟چه بود که اشک از چشمانت جاری؟شاید اکنون صدایم را در عین خاموشی زبانم می شنویشاید…کمی بمان!کمی به من نگاه کن!نگاهت تنها دلیل آرامشم است!مرا با نگاهت مهمان کن
الهه ناز دلسوز و مهربان نسبت به همه بنده های خدا هستم و سعی میکنم به همه کمک کنم.
لطف کنید وبلاگ را فقط با اکسپلورر مشاهده فرمایید چون اینطوری دیگه بهم ریخته نخواهد شد...